مرد توی سالن انتظار داروخانه من را از لبه پرتگاه هل داد.
دخترم آلیس، یک کودک نوپای شیرین اما بیقرار، روی یکی از صندلیهای وینیل داشت استراحت میکرد، که دلیلش میل شدیدش به فرار از دست مادرش در فروشگاه بود. من یک چشمم به آلیس و چشم دیگرم به داروساز بود که داشت نسخهمان را میپیچید. سالن انتظار به جز ما و یک مرد چهل و چند ساله با ظاهری دلنشین، خالی بود.
همانطور که قابل پیشبینی بود، سوالات شروع شد. آیا او به فرزندی پذیرفته شده است؟ اهل کجاست؟ چه مدت است که او را دارید؟ آیا به فرزندی پذیرفتن او واقعاً گران بود؟ آیا شرمآور نیست که مردم در برخی کشورها دختران خود را دور میاندازند؟
بیشتر بخوانید : ویژگی های یک روانشناس خوب در سعادت آباد
بازجویی بیوقفه و بدون توجه به مختصر و مفید بودن حرفهای من ادامه داشت. به نظر میرسید مرد کاملاً بیخبر از این است که دارد در بخشهایی از زندگی ما کنکاش میکند که ما حق داریم خصوصی نگه داریم. چطور میشود با کسی برخورد کرد که تصورش از گپ زدن، گفتن این جمله به یک بچه دو ساله است که او را دور انداختهاند؟
خوشبختانه، داروساز مرا به پیشخوان فراخواند. همین که خریدم را تمام کردم، از اینکه حتی به آن مرد جواب داده بودم، خودم را سرزنش کردم. کسی که واقعاً به اطلاعات مربوط به فرزندخواندگی بینالمللی نیاز دارد، لیاقتش بیشتر از آن چیزی است که من میتوانستم در عرض دو دقیقه به او بدهم. کسی که صرفاً کنجکاویاش را ارضا میکرد، لیاقتش خیلی کمتر بود.
خانوادههایی که از طریق فرزندخواندگی بین نژادی ، چه بینالمللی و چه داخلی، تشکیل میشوند، طبیعتاً جلب توجه میکنند. اکثر افرادی که فرزندی را از مرزهای قومیتی به فرزندی قبول میکنند، در صورت وجود شرایط مناسب، دوست دارند در مورد آن صحبت کنند. فرزندان ما عزیز هستند؛ آنها قلب ما را سرشار از شادی کردهاند. ما به آنها در مورد فرزندخواندگی آموزش میدهیم؛ در گروههای بازی شرکت میکنیم که میتوانند با خانوادههای مشابه دیگر ملاقات کنند. ما در مدارس از فرزندان خود حمایت میکنیم. ما منابع و الگوهایی را پیدا میکنیم که به فرزندانمان کمک میکند تا فرهنگ تولد خود را با زندگی آمریکایی خود متعادل کنند.
با وجود تمام تلاشهایمان، سوالات بیوقفه غریبهها پایههای ما را سست میکند. در خانه، به فرزندانمان میگفتیم که فرزندخواندگی روشی خاص برای تشکیل خانواده است و فرهنگ تولد آنها چیزی است که باید گرامی داشته شود. در همین حال، مواجهه مکرر با افرادی مانند مرد داروخانه پیام متفاوتی به آنها میدهد. پیام این است که فرزندان ما عجیب و غریب هستند؛ خانوادههای آنها عادی نیستند؛ افرادی که DNA مشترکی با آنها دارند، وحشی هستند. و اغلب، اینکه بچهها خوششانس هستند که توسط افرادی مانند والدینشان که قرار است قدیس شوند، به فرزندی پذیرفته میشوند.
این پیامهای منفی معمولاً، اما نه همیشه، غیرعمدی هستند. مردم غریزهای برای دستهبندی دارند؛ وقتی موقعیتهایی را میبینند که با هنجارها مطابقت ندارد، اظهار نظر میکنند. بیشتر تبادلات بیضرر هستند. اما اثر تجمعی آن، تضعیف مشروعیت خانوادههای ما است. ما میدانستیم که تصمیم ما برای فرزندخواندگی فرانژادی به معنای خداحافظی با گمنامی دنج ما خواهد بود. اما دختر ما هرگز برای این سفر داوطلب نشد. و مردم اغلب با ما طوری صحبت میکنند که انگار فرزندمان ناشنوا است - انگار که مکالمات اطرافش را نمیشنود و درونی نمیکند.
بنابراین من در حال چاپ کارت ویزیت با اطلاعات تماس آژانس فرزندخواندگیمان و چندین سایت اینترنتی خوب هستم. غریبهی بعدی که در یک مکان عمومی از من سوالات خصوصی بپرسد، یکی از آنها را دریافت خواهد کرد، با این جمله که "اوه، اگر به فرزندخواندگی علاقه دارید، اینجا منابع عالی وجود دارد." وقتی آلیس به اندازه کافی بزرگ شود، در مورد اینکه آیا او میخواهد با غریبههای کنجکاو برخورد کند یا ترجیح میدهد ما دخالت کنیم، بحث خواهیم کرد. و به او روشهایی را آموزش خواهیم داد که بدون فاش کردن اطلاعاتی که فقط متعلق به خودش است، پاسخ دهد.
در همین حال، اگر در صف صندوق با من روبرو شدید و من مودبانه از بازگو کردن تاریخچه خانوادهمان وقتی از من پرسیدید «آیا او به فرزندی پذیرفته شده است؟» امتناع کردم، تعجب نکنید. آلیس یک نمایشگاه عمومی نیست. او سزاوار محافظت در برابر سوالات بزرگسالانه است که به طور نامحسوس حق وجود خانوادهاش را باطل میکند. آلیس زمانی به فرزندی پذیرفته شده بود. اما اکنون او فقط فرزند من است و قلبهای ما به همان اندازه که هر والدین و فرزندی میتواند محکم باشد، به هم گره خورده است.