چرا روابط من همیشه شکست می خورد؟ ناتوانی در حفظ روابط و معنای آن

در این وبلاگ در حیطه مشکلات و بیماریهای بدن انسان صحبت می شود

چرا روابط من همیشه شکست می خورد؟ ناتوانی در حفظ روابط و معنای آن

۴۱ بازديد

شاید در گذشته شما آن را به عنوان یک طلسم بد تلقی می‌کردید یا آن را به این واقعیت واگذار می‌کردید که همیشه شرکای اشتباهی را انتخاب می‌کنید. اما هر چه زمان می گذرد، و شما مدام در همان «تله» می افتید، سخت تر می شود که این روابط را به عنوان بدشانسی محض تلقی کنید. شاید شما شروع به درک کرده باشید که غالب در همه اینها در واقع ممکن است شما باشید.برای مشاوره با روانشناس زن در تهران اینجا کلیک کنید

قرار نیست هرکسی که با آنها وارد رابطه می شویم شریک زندگی ما شود. و جدایی و روابط ناموفق بخشی از تجربه انسانی است. در واقع، اگرچه ممکن است در آن زمان تمایلی به آن نداشته باشند، جدایی‌ها می‌توانند تجربیات سالمی باشند که به ما چیزی در مورد خودمان می‌آموزند تا دفعه بعد در مورد آنچه که به دنبال آن هستیم شفاف‌تر شویم.

اما اگر متوجه می‌شوید که دائماً وارد روابطی می‌شوید که بسیار شدید یا دراماتیک و با درگیری‌های زیاد هستند، خوب است که در اینجا کمی عمیق‌تر شوید. شما می توانید نقشی را بیشتر از آنچه فکر می کنید بازی کنید.

ما به ندرت قصد خود خرابکاری را داشتیم. در حالی که ممکن است آن را به روش‌های مختلف بیان کنیم - برخی واضح‌تر از دیگران - بیشتر ما بیش از هر چیز دیگری خواهان عشق و صمیمیت هستیم. اما تجربیات گذشته گاهی اوقات می تواند ما را در مسیری اشتباه قرار دهد.

بیایید نگاهی دقیق‌تر به برخی از دلایلی که ممکن است در حفظ یک رابطه سالم با مشکل مواجه شوید، بیاندازیم.

رشته روابط ناموفق: چه چیزی ما را از حفظ روابط سالم باز می دارد

  1. شما در یک خانواده ناکارآمد بزرگ شده اید

روابط ما در بزرگسالی معمولاً به روابط ما در گذشته گره خورده است. به عبارت دیگر، ما با آنچه می دانیم پیش می رویم. رابطه ما با مراقب/مراقبان اصلی ما در دوران رشد، چیزی است که به طور کلی لحن ما را برای درک ما از ظاهر و احساس صمیمیت تعیین می کند. همه چیز خوب و خوب است، اما اگر مشکلی پیش نیاید، به مشکل برمی خوریم.

ناکارآمد ممکن است مانند یک کلمه افراطی به نظر برسد - اما لازم نیست که اینطور باشد. این می تواند به سادگی بزرگ شدن در محیطی باشد که نیازها یا احساسات ما برآورده نشده است. این ممکن است باعث مشکلاتی با عزت نفس و ارزش خود شود، جایی که ما با این باور بزرگ می شویم که نیازهای ما به نوعی به اندازه نیازهای دیگران مهم نیست. یا شاید ما شکست خورده می شویم به این معنا که معتقدیم آنها هرگز ملاقات نخواهند کرد (به یاد داشته باشید: آنچه را که بکارید درو می کنید).

در زیر برخی از راه هایی که ممکن است یک خانواده ناکارآمد نشان دهد آورده شده است:

  • بزرگ شدن با والدین مجردی که بیش از حد به شما تکیه کرده اند.
  • والدین سرسخت، مزاحم یا کنترل گر که به حریم خصوصی شما احترام نمی گذارند.
  • حمایت یا مراقبت از والدین مبتلا به بیماری مزمن، به عنوان مثال، یک مادر افسرده و نیازمند که به دنبال حمایت عاطفی از شما بوده است.
  • در خانواده شما رفتار ترجیحی وجود داشت - چه شما یا یکی از خواهر و برادرانتان.
  • یکی یا هر دوی والدین شما از نظر جسمی یا عاطفی غایب بودند.

وقتی در کودکی احساس می‌کنیم فرش را می‌توان در هر قدمی از زیر پاهایمان کشید، ما را در حالت هوشیاری بالا قرار می‌دهد. ما بدون احساس اعتماد بزرگ می شویم، چه در دیگران، چه در دنیا - یا بدتر از آن، خودمان. این ممکن است باعث ایجاد مشکلاتی در هویت ما شود (تغییر شکل)، باعث اضطراب یا پارانویا و در اغلب موارد کمبود ارزش خود شود.

2. برای بیان احساسات خود در تلاش هستید

بسیاری از مردم با ابراز احساسات خود دست و پنجه نرم می کنند. به ویژه در بریتانیا، جامعه به ما آموخته است که ابراز احساسات ما را ضعیف یا آسیب پذیر نشان می دهد. اما اگر نتوانیم آنچه را که نیاز داریم یا احساس واقعی خود را بیان کنیم، هر رابطه‌ای که وارد آن می‌شویم محکوم به شکست است. ارتباط خوب جزء ضروری یک رابطه سالم است.

اگر صحبت در مورد احساسات چیزی است که سعی می کنید به هر قیمتی از آن اجتناب کنید، درمان مکان خوبی برای شروع دسترسی به احساسات و کار با آنها است. با گذشت زمان، با نشستن در احساسات خود احساس راحتی بیشتری خواهید کرد. هم روابط شما و هم ذهن/بدن شما به خاطر آن از شما تشکر خواهند کرد.

3. خود خرابکاری می کنید و به درام معتاد هستید

وقتی یک رشته روابط ناموفق داشته باشیم، ممکن است خود را در یک چرخه معیوب گرفتار کنیم. وقتی به احساس روابط شدید و سمی عادت کرده‌ایم، یک فرد عادی و سالم احساس ناآشنایی می‌کند. بنابراین وقتی آن شریک دوست داشتنی و باثبات به سراغ شما می آید، ممکن است ناخودآگاه با بحث و جدل یا ایجاد درام، آن را خراب کنید. در حالی که هیچ مشکلی با اختلاف نظر عجیب و غریب وجود ندارد، اگر این روش پیش فرض شما برای برقراری ارتباط باشد، زنگ هشدار باید شروع به زنگ زدن کند.

4. ضربه یا سوء استفاده

آزار جسمی، جنسی یا عاطفی در دوران کودکی می تواند تأثیر زیادی بر نحوه ارتباط ما در زندگی بعدی داشته باشد. گاهی اوقات سوء استفاده آشکار است، اما گاهی اوقات کمتر واضح است. به عنوان مثال، سوء استفاده عاطفی ممکن است برای یک فرد خارجی ظاهری نداشته باشد، اما این نوع زخم ها عمیق هستند و اغلب به زندگی بزرگسالی منتقل می شوند.

رنج بردن از سوء استفاده در یک جوان قبل می‌تواند باعث شود که کسی به روش‌های مختلف واکنش نشان دهد - یا با آن کنار بیاید. در یک افراط، ممکن است یک فرد به طور ناخودآگاه این چرخه را زنده نگه دارد و وارد یک رشته روابط توهین آمیز شود. از سوی دیگر، ممکن است شخصی به طور کامل خاموش شود و به سختی اجازه دهد کسی وارد شود. در هر صورت، تأثیر سوء استفاده می‌تواند برای روشی که یاد می‌گیریم به روابط شخصی خود اعتماد کنیم، دلبستگی کنیم و انتخاب کنیم، مخرب باشد.

اگر در دوران رشد، مورد آزار و اذیت قرار گرفتید – چه جسمی، چه جنسی یا عاطفی – واقعاً مهم است که آنچه را که برای شما اتفاق افتاده است، بپذیرید و همچنین به دنبال حمایت مناسب باشید. می توانید شفا پیدا کنید و بهبود پیدا کنید. همه ما می توانیم.

5. استانداردهای بی امان دارید

داشتن استانداردها - یا مرزها - چیز خوبی است. جایگزین مکان خطرناکی برای بودن است. اما بین دانستن اینکه چه چیزی برای شما خوب است، و سفت و سخت بودن در استانداردهایتان تفاوت وجود دارد. همه ما باید کمی آزادی عمل داشته باشیم و هر از چند گاهی از شک و تردید به مردم کمک کنیم. اگر دائماً افراد را از زندگی خود حذف می کنید زیرا فکر می کنید آنها مطابق با استانداردهای شما نیستند، ممکن است بخواهید بررسی کنید که ناخودآگاه موانعی ایجاد نمی کنید.

قرار ملاقات بیشتر یک بازی طولانی مدت بود. با این همه انتخاب که در دستان ماست، اکنون آسان است که از یکی به دیگری با این باور که همیشه کسی یا چیز بهتری در بیرون وجود دارد، پرواز کنیم. لحظه ای را به چک کردن اختصاص دهید و مطمئن شوید که آکوردها را به عنوان وسیله ای برای حواس پرتی یا تعقیب یک ایده دست نیافتنی از کمال قطع نمی کنید.

6. بیماری روانی

تجربه کاهش در سلامت روانی ما می تواند تاثیر خود را بر روابط ما بگذارد. اگر با افسردگی یا اضطراب دست و پنجه نرم می کنید ، امواج احساساتی که تجربه می کنید به اندازه کافی چالش برانگیز هستند که خودتان بتوانید از آن عبور کنید، چه رسد به اینکه مجبور باشید آنها را برای شریک زندگی خود توضیح دهید. این می تواند بر هر رابطه ای فشار وارد کند. در این موارد، ارتباط باز کلیدی است. هرچقدر هم که ممکن است دشوار به نظر برسد، سعی کنید احساس خود را بیان کنید نه اینکه همه چیز را در بطری بپوشانید.

گاهی اوقات ناتوانی در حفظ روابط سالم و باثبات نشان دهنده چیزی ریشه دارتر است. یکی از شاخص های کلیدی برای اختلال شخصیت مرزی (BPD) مشکلات رابطه است. این بسیار بیشتر از مشکلات روزمره با صمیمیت است - این یک ویژگی شخصیتی مداوم است که می تواند باعث ناراحتی زیادی شود.

وقتی صحبت از روابط به میان می آید، BPD با نگاهی بین عشق و نفرت مشخص می شود. شما می توانید شریک زندگی خود را بت کنید، اما این می تواند به راحتی به تنفر تبدیل شود، زمانی که همه چیز اشتباه می شود یا اگر احساس طرد شدن قریب الوقوع دارید. حد وسط بسیار کمی وجود دارد. این به این دلیل است که فرد مبتلا به BPD با احساس هویت خود دست و پنجه نرم می کند، به این معنی که شکل آنها بر اساس شخصی که با او هستند یا کسی که دوستش دارد تغییر می کند.

BPD تصورات نادرست زیادی دارد، اما آنچه در قلب آن قرار دارد، همدلی است. افراط در رفتار اغلب حول محور اضطراب ناشی از تجارب آسیب زا در دوران کودکی است، مانند رها شدن. به همین دلیل، فردی که BPD دارد نسبت به دریافت نشانه های عاطفی از دیگران یا "احساس" یا تلاش برای پیش بینی اینکه چه زمانی ممکن است در شرف طرد شدن باشد، بسیار حساس می شود. این می تواند منجر به قطع رابطه آنها شود در حالی که در وهله اول نگرانی کمی وجود داشت.

موثرترین درمان برای BPD، رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) است . جستجوی درمان مناسب از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا می تواند راه هایی را برای کمک به خودتان و روابطتان باز کند.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.